مهدیا

  • خانه 
  • شکر بر بلا 
  • تماس  
  • ورود 

خاطرات افلاکیان2

16 شهریور 1399 توسط نسیم

​✨?✨

‍ از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا، از اسرا پرسیدند:

در اردوگاه شما را شکنجه‌تان میکنند یا نه؟

همه به آقا سید نگاه کردند

ولی آقا سید چیزی نگفت 

مأمور صلیب سرخ گفت:

آقا شما را شکنجه میکنند یا نه؟

ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید .

آقا سید باز هم حرفی نزد .

پس شما را شکنجه نمیکنند؟

آقا سید با اون محاسن بلند و ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمیگفت .

نوشتند اینجا خبری از شکنجه نیست .

افسر عراقی که فرمانده اردوگاه بود، آقای ابوترابی را برد تواتاق خودش گفت:

تو بیشتر از همه کتک خوردی، چرا به اینها چیزی نگفتی؟

آقای ابوترابی برگشت فرمود:

ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستند

دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمیبرند .

  «لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا» نساء/۱۴۱

فرمانده اردوگاه کلاه نظامی که سرش بود را محکم به زمین کوبید و صورت آقا سید را بوسید بعدش هم نشست روی دو زانو جلو آقا سید و تو سر خودش میزد 

میگفت شما الحق سربازان

 ?خمینی?هستید .

سلام بر سید آزادگان

?شهید ابوترابی?    

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: کمبین لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مهدیا

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • کمبین
    • خانواده اسمانی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس