میزبان
???
قدم هایی که هر کدام قطره بودند و راه شان را به سوی اقیانوسی بس عظیم یافته و به سمت آن سرازیر بودند و پرچم هایی که نشان از اقیانوس بی منتهی داشتند و گویی آدرس اقیانوس را به گمگشتگان راه اقیانوس نشان میدادند تا آنها را نیز به سیل خروشان شان بیفزایند. و سیل اشک بود که در پای تلویزیون 21 اینچش سرازیر شده بود به یاد حساب بانکی خود که می افتاد، دیگر جلوی سیل اشکش را نمی توانست بگیرد و آرزوی اتصال به اقیانوس بیکران حسین را در دل پرورانید.
دیگر کتری هم طاقتش را از دست داده بود و به جوش و خروش افتاده بود چایی را در قوری ریخت و با برداشتن کتری از روی اجاق به غر زدن های کتری پاسخ داد و او را به آرامش چند دقیقه ای دعوت کرد.
با آمدن حسین آقا صدای به هم خوردن در را شنید، چایی تازه دم را در استکانهای کمر باریک ریخت.
حسین آقا با سلامی گرم تر از چای های لب سوز محبوبه خانم وارد اتاق شد محبوبه خانم خیلی تعجب کرده بود نتوانست جلوی کنجکاوی خودش را بگیرد و پرسید چی شده حسین آقا؟ کبک تون خروس میخونه.
حسین آقا گفت :بالاخره شما هم امسال به آرزوت رسیدی و با ما همسفر شدی.
محبوبه خانم گفت :آخه از کجا؟ شما برای ثبت نام خودت از قرض الحسنه مسجد امام وام گرفتی.
حسین آقا گفت :امام حسین میزبانه و خودش مهمونش و دعوت کرده، نپرس چه جوری.
با اصرار محبوبه خانم حسین آقا لب از لب برداشت و گفت:وقتی برای ثبت نام خودم رفته بودم دوست داشتم شما رو هم ثبت نام کنم ولی همین طور که میدونی دستم خالی بود برای همین سپردم به امام حسین و گفتم این زیارت اربعین شما دعوته این و توی این چند سالی که زائر اربعین تون بودم خوب متوجه شدم، امسال محبوبه خانم دوست داره زائرتون باشه، خودتون از یه راهی محبوبه خانم رو دعوت کنین.
تا این که پیش از ظهر آقای اسدی زنگ زد و ازم شماره حسابم و خواست بابت کاری که دو سال پیش براشون انجام داده بودم و اون موقع ورشکست کرده بوده و پول نداشته تا پرداخت کنه.
بنده خدا کلی عذر خواهی کرد ولی من از خوشحالی قند توی دلم آب می شد و از امام حسین بابت دعوت شما تشکر کردم.
قطرات اشک روی گونه های محبوبه خانم شبنم وار سرازیر شدند.
اللهم ارزقنا زیارة الحسین فی الدنیا و الاخرة
مریم رمضان قاسم